حکایت مجنون و شتر

ساخت وبلاگ


#داستانک_معنوی

#حکایت_مجنون_وشتر

روزی مجنون آهنگ دیار لیلی کرد. با بی قراری برشتری سوار شد و

با دلی لبریز از مهر به جاده زد.
 در راه گاه خیال لیلی آنچنان او را باخود می برد.

شتر نیز در گوشه ی آبادی بچه ای داشت.
 او هر بار که مجنون را از خود بیخود می دید

به سوی آبادی بازمی گشت و
خود را به بچه اش می رساند.

مجنون هر بار که به خود می آمد در

می یافت که فرسنگ ها راه را بازگشته است.
او سه ماه در راه ماند پس فهمید که آن شتر با او همراه نیست ؛

پس اورا رها کرد و پای پیاده به سوی دیار لیلی به راه افتاد.....

به راستی مولانا با این حکایت نشان می دهد که روح ما همان مجنون است و

عشق معنوی حق ، همان لیلی است.

تن ما همان شتر است و

وابستگی ها و دل مشغولی های جهان مادی بچه آن شتر است.

وقتی از علت حقیقی بودنمان در جهان مادی که

همانا شناخت حقیقت خویشتن است غافل شویم و به آن نپردازیم،

به تن و خواسته های گذرای مادی تن سرگرم می شویم و

از رسیدن به حقیقت بازمی مانیم.

بهتراست موانع رسیدن به وصال را کنار بزنیم و

با گام استوارتر عزم خانه ی دوست کنیم ...

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم...


کانال عشق فقط خدا

@eshgekhodayi



معجزات علمی قرآن کریم 3...
ما را در سایت معجزات علمی قرآن کریم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edeniza بازدید : 174 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 23:53